فرهنگ امروز/زهرا رستگار: همایش تاریخ و علوم سیاسی توسط گروه تاریخ و همکاریهای میانرشتهای برگزار شد. این همایش در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه ۲۸ و ۲۹ خرداد برگزار شد. نشست چهارم با حضور رضا نصیری حامد با عنوان سخنرانی «حقیقت، رخداد و امر سیاسی با نگاهی به آرای آلن بدیو»؛ دکتر غلامرضا کاشی با موضوع «دانش سیاسی بهمنزلهی تاریخ»؛ محمدعلی اکبری با عنوان «رویکرد تحلیلی افقی نو در همکاریهای میانرشتهای مورد تاریخ سیاسی» و حسین مصباحیان با عنوان تلاقی تاریخ و سیاست در یک پرسش فلسفی، حقوق جهانی بشر یا تکلیف جهانی دولتها بررسی شد.
رابطهی میان علوم تعمیمی و علوم تفریدی، گفتوگوی لالها و کرها
دکتر محمدعلی اکبری در ابتدای سخنان خود از حضار و اساتید تشکر کرد و بیان داشت: من با یک سؤال سالهای سال است که در حوزهی تاریخ مواجه هستم، اینکه چرا گفتوگوی میان تاریخ و علوم انسانی جدید به معنای عام و علوم سیاسی به معنای خاص به تعبیر برودل تبدیل به گفتوگوی لالها و کرها شده است؟ به چه دلیل این اتفاق رخ داده است؟ من در حال حاضر در مقام پاسخگویی به این سؤال نیستم و از طرح این پرسش هدفم برای ورود به بحث خودم بود. ظاهراً صورتبندی از این منازعه و جنگ چیزی است که تحت دوگانه علوم تفریدی و تعمیمی از آن نام برده میشود، مورخان در زمرهی عالمان تفریدی قرار میگیرند. از طرف دیگر اهلسیاست بهطور خاص و یا علم سیاست به معنای اخص کلمه در قلمرو علوم تعمیمی قرار گرفته است و مشخص است که رابطهی میان علوم تعمیمی و علوم تفریدی همانطور که برودل آن را صورتبندی کرده است گفتوگوی لاها و کرهاست؛ چون از رشتهی تاریخ و از موضع خود صحبت میکنم مایل هستم تقلیدی از ادعانامهی مورخان علیه این دوگانه داشته باشم و همچنین بهطور خاص علوم انسانی تعمیمی است.
به نظر من در دو سطح میتوان ادعانامهی مورخان را خلاصه و بیان کرد. سطح اول، سطح هستیشناسانه موضوع است. مورخان هستهی تاریخی را هستهای چندپاره و متکثر علیالاصول میدانند، چون اینطور به امور تاریخی نظر میکنند؛ بنابراین در سطح معرفتشناسی نیز قابل تعمیم نمیتوانند باشند؛ چون با این مبنا امکان برساختن مفاهیم عام را از دست میدهیم و هنگامی که نتوانستیم مفاهیم عام را بسازیم بهطور طبیعی امکان نظرورزی به معنای تئوری آنچنانکه در علوم تعمیمی مورد نظر است از ما گرفته میشود. این خلاصهی ادعانامهی مورخان است یا اهلتاریخ در برابر علوم سیاسی تعمیمی است.
خاصبودگی تاریخ
دانشیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی در ادامهی صحبتهای خود گفت: مورخان از سطح هستیشناسانهی منازعه تحت عنوان خاصبودگی تاریخ یاد میکنند. در خاصبودگی به موضوعی به نام اتفاق، رخداد، عاریت انسانی اشاره میکنند و از این عناصر صورتبندیای را ارائه میدهد که منحصربهفرد بودن، خاص بودن و غیرقابل تکرار بودن را نتیجه میگیرد و مشخص است پدیدهای که خاص و منحصربهفرد و غیرقابل تکرار باشد ما چگونه میتوانیم مطابق منطق علوم تعمیمی بر اساس آن مفهوم بسازیم؟ بیان مورخان دربارهی خاصبودگی به عبارت اتفاقی بودن، تصادفی بودن و بیارتباط بودن وقایع از یکدیگر تحویل شده است، اگرچه تجربهی کار مورخان بهطور عملی این داوری را نقض میکند. مورخین با ساختن روایتی که بر اساس آن به ما بیانی از تاریخ را ارائه میدهند بااینکه قائل به این باشند که بین پدیدهها هیچ رابطهای وجود ندارد و خاصبودگی به معنای غیرقابل ربط بودن پدیدههای تاریخ با هم است، این را نفی میکنند. من در مقامی نیستم که از تاریخ روایی آنچنانکه مورخان میگویند دفاع کنم یا داوری خود را دربارهی آن بگویم، بلکه میخواهم از این جمله استفاده کنم و این را عرض کنم که مورخان وقتی از خاصبودگی صحبت میکنند دقیقاً در برابر قانونمند تلقی کردن همهی پدیدههای تاریخی است، همچنین به یک نخ تسبیح کشیدن همهی حلقههای اتفاقات و رخدادهای طبیعی در جوامع مختلف است؛ در برابر چنین روایتی است که صحبت از خاصبودگی میکنیم.
پدیدههای تاریخی بیارتباط و بینسبت با یکدیگر نیستند
دکتر محمدعلی اکبری دربارهی مشخص کردن مرز بین دو تلقی بیان داشت: باید مرز میان دو نوع تلقی از خاصبودگی را مشخص کنیم، یکی آنکه ما اتفاقات و تصادفها را به معنای بیارتباط دانستن پدیدهها بدانیم یا آنکه قائل به یک نخ تسبیح کشیدن همهی تعلقات و رخدادها و پدیدههای تاریخی نباشیم. آنچه مسلم است و آنچه ما از کار مورخان فهم میکنیم مورخان هیچگاه خاصبودگی را به معنای بیارتباطی و بینسبت بودن پدیدههای تاریخی با یکدیگر قلمداد نمیکنند. من نمیخواهم امروز دربارهی نقدهایی که به تلقی قانونمند از تاریخ در معنای تعمیمی وجود دارد، وارد شوم، دربارهی اهلفلسفه و سیاست و این موارد نیز نقدهای فراوانی موجود است. من میخواهم به این امر صورتبندی تلقی از نگرش مورخان کمک کنم، البته با پارهای ویرایشها از نگاه هستیشناسانهی مورخان به خاصبودگی در تاریخ دفاع کنم.
اگر تا منتهای خاصبودگی در تاریخ پیش رویم به موضوع فاعلیت کارگزار تاریخی یا سوژهی تاریخی میرسیم. آیا سوژهی تاریخی حقیقتاً فاعل تاریخ است یا به مانند عروسک خیمهشببازی چنین مینماید که هست؟ پایهی خاصبودگی در تاریخ را در ذهنیت مورخان من اینگونه میبینم که مورخان نقش غیرقابل تحویل و نقد غیرقابل تنزیلی برای عاملان تاریخی قائل هستند، نه تنها آنها را فراوردههای نظمهای پیشینی به هر شکل یا به هر نحو در تاریخ نمیدانند، بلکه برای آنها استقلالی قائل هستند که این استقلال قابل تقلیل به چیز دیگر نیست. خانم آرچر میگوید ما با یک موجود ویژهای در تاریخ مواجه هستیم به نام انسان و انسان به دلیل خصوصیات و ویژگیهایی که دارد نقش و کارکردش در تحولات بهوسیلهی امور دیگری قابل توضیح است و نمیشود جایگزینی برای او پیدا کرد، این امر مهم است. ما در نظریهی ساختیابی این دوگانه را داریم؛ آن در واقع ذیل ساخت قرار دادن عاملیت انسان است. او میگوید این دوپارگی را هیچوقت نمیتوانیم درمان کنیم. نقش عاملیت انسان را به هیچ فاکتور دیگری نمیتوانیم تقلیل دهیم. انسان مجموعهای است از تمایلات و باورها و گرایشها و آنچه که تاریخ را نو به نو میکند از این تعریفی است که از عنصر انسانی برمیخیزد. من نمیخواهم سهم عواملی که در ساخته شدن عوامل تاریخی اثرگذارند را باز کنم، چیزی که نفی میکنم این است که فاعلیت انسان را ذیل چیز دیگری در تاریخ، نمیتوان قرار داد. من بهعنوان فردی که دانشجوی این مدرسه هستم، به تجربه دریافتم که عنصر فاعلیت بشر است که عامل نو به نو شدن است و هیچچیز دیگر را به جای آن نمیتوان قرار داد، از همین جاست که خاصبودگی سر برمیآورد.
یک روایت و صورتبندی صحیح، مبنای علوم تعمیمی
دانشیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: پس من با مدعای مورخان همساز و همراه هستم که خاصبودگی به نوعی در تاریخ تنیده شده است و آن نه به دلیل روایتی است که از موضوع تصادفات داده میشود، نه به دلیل روایت خاصی است که از کارگزار تاریخی داده میشود، به دلیل این تعریفی است که ارائه کردند. آنچه که پیش روی ما قرار میگیرد یک افق گشوده از تحولات است، ما با فرصتها و فرضهای مختلف در افق تاریخی روبهرو هستیم. آیا مورخان منکر عناصر دیگری در تاریخ هستند که نقش کارگزار تاریخی را مشروط میکند؟ خیر، سخن من این نیست، بین مشروط کردن فاعل انسانی و آن را در جور چیز دیگری قرار دادن تفاوت وجود دارد. آن چیزی که مورخان آن را انکار میکنند این است که نقش فاعل انسانی را با روایتی که از عوامل تأثیرگذار دیگر میآورید بهنحویکه بلانقش است تقلیل میدهید، یا به تعبیر من در بازی تاریخی نقش بازی میکند.
اگر قرار نیست که نقش نعش را در تحول تاریخی بازی کند ما باید به این دوپارگی قائل باشیم. عواملی از جمله عوامل تاریخی که نقش بارگذار تاریخی را مشروط و محدود میکند و قائل شدن به نقش بیبدیل غیرقابل تقلیل عنصر انسانی است. این گشودگی چیزی را که در علوم تعمیمی و از جمله در علوم انسانی تعمیمی ما برای استنتاج کردن و انتزاع کردن لازم داریم با دشواری روبهرو است. درست است که مورخان از وقایع تاریخی روایت میسازند، اما مورخان منکر روایتهای هممرز از یک مسئلهی تاریخی نیستند. چرا انکار نمیکنند؟ به دلیلی همین صورتبندی است. در جایی که شما با مبنای علوم تعمیمی یک روایت و صورتبندی صحیح بیشتر ندارید، امکان ندارید که صورتهای دیگری را که نافی یکدیگر نیستند، افقهای دیگری را پیش روی ما بگذارند. چرا؟ به دلیل اینکه شما به دلیل این خاصبودگیها و بهطور خاص مسئلهی آن کارگزار تاریخی و گشودگی که در افق دارید و ترکیبهای مختلفی که از این نقشها به دست میآورید، میتوانید به تعداد قابل ملاحظهای روایت از یک موضوع تاریخی داشته باشید که این موارد نافی هم نیستند، اما متفاوت هستند. دعوای مورخان و علوم تعمیمی در اینجاست و عبور کردن از سطح زیباشناسی ماجرا به سطوح معرفتی ما را به جایی نمیرساند. ما در اینجاست که باید تکلیف خود را معلوم کنیم. مورخان اگر منازعهای دارند و ممکن است به این زبان بیان نکنند، با این صورتبندی که عرض کردم، اگر نزد مورخان کلاسیک بنشینید اینگونه برای شما صحبت نکنند، اما جوهر سخن شما همین است که عرض کردم. من معتقدم که این امکانی به ما میدهد که ما ضمن اینکه میتوانیم تفسیرهای گوناگون از یک امر تاریخی و پدیدهی تاریخی و رخداد تاریخی را به رسمیت بشناسیم از آن طرف به وادی برخی از روایتهای رادیکال پستمدرن نیافتیم و از یک طرف دیگر تصادف و خاصبودگی را به معنای بیوقفه بودن وقایع تاریخ ندانیم.
آیا مورخان منکر مفهومسازی در تاریخ هستند؟
دکتر محمدعلی اکبری در ادامه سخنرانی خود اظهار کرد: اما اگر از این سطح به سطح دوم یعنی سطح معرفتی بیایم آن زمان است که ما میتوانیم وارد یک چالش جدی با علوم سیاسی تعمیمی شویم. علوم سیاسی تعمیم فرضاً بر این است که میشود؛ این رخدادها را به نخ تسبیح مشخصی کشید و هنگامی که این ادعاها را داشتند، میتوانند مفاهیم عام جهانشمول کلی تاریخی از آن بسازند؛ مثلاً کارنامهی علوم سیاسی تعمیمی وجود دارد. آیا مورخان منکر مفهومسازی در تاریخ هستند؟ اینگونه نیست، من با این فرض موافقم که اگر مفهوم در دست نداشته باشیم اساساً نمیتوانیم گفتوگو از علم کنیم اما دعوا بر سر این است که چگونه این مفاهیم ساخته میشوند، بر پایهی کدام روایت هستیشناختانه این مفاهیم ساخته میشوند و شمول آنها به چه نحوی است؟ حساب مورخان را از حساب وقایعنویسان و روزنامهنویسان و مجله و خبرنویسان جدا کنید. هیچ زمان مورخان این موارد را بهعنوان کسانی که در حوزهی کار آنها قرار دارند قلمداد نکردند. کسانی که روزنامه مینوشتند یعنی شرح وقایع روزانه مینوشتند، همانطوری که شما به سراغ دادههای آنها میروید مورخان هم به سراغ دادههای آنها رفتند.
البته مورخان به دلیل همین خاصبودگی و به دلیل اینکه در سطح معرفتی هم قائل به این هستند که باید مفاهیم را بر این پایه استوار کرد قطعاً به لحاظ روش پژوهش و تحقیق آنها تفاوتهای جدی پیدا میکنند. من در مقامی نیستم که از هرکسی که قلم برداشته و روایت تاریخی نوشته است دفاع کنم، خیر، میخواهم از منطقی که در پس این نگاه است این موارد را توضیح داده و دفاع کنم و به نظر من با تراش دادن آن و ساختن دوبارهی آن امکان این را خواهیم داشت که مابهازای دعوای میان لالان و کران بیرون بیایم. تا وقتی که مورخان به معنای روزنامهنویسان تلقی شوند و علوم سیاسی به معنای علوم سیاسی تعمیمی تعریف شود همه چیز به همین منوال است، قطعاً مفاهمهای رخ نخواهد داد، اما امکان مفاهمه به معنای اینکه ما امکان گفتوگو با یکدیگر پیدا کنیم، ایجاد میشود.
مورخان باید به سراغ تعمیم بروند
دانشیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی در انتهای سخنرانی خود اشاره کرد: مورخان چرا زبان مفهومی را زبان گنگ و گفتوگوی متفرعنانه میدانند؟ آیا با موضوع مفهومسازی و مفاهیم مشکل دارند یا با مفهوم تعمیمی مشکل دارند؟ اتفاقاً مورخان خودشان هم دست به ساختن مفاهیم میزنند، ما برخی از مفاهیمی که داریم مانند مفهوم فئودالیته، از کار چه فردی بیرون آمده است؟ آن کسی که مفهوم فئودالیته را ساخته است آیا از یک بحث تاریخی عمیق ریشهداری بحث را بیرون آورده است یا خیر از یکسری فرمولها استخراج کرده است؟
من گریبان همهی علوم سیاسی را نگرفتهام، گریبان علوم سیاسی تعمیمی را گرفتهام و معتقد هستم که روایت تعمیمی از علوم سیاسی با تاریخ قابل جمع به معنای مورخان نیست؛ یعنی چیزی که آنها بر سر آن حرف دارند این است که این دانههای پراکنده را نمیشود به نخهای واحدی کشاند و طبیعی است که کسانی که به این قائل هستند مدعی این سخن نباشند. من معتقدم که مورخان باید به سراغ تعمیم بروند، اما مفهومی که از طریق تعمیمیهای عمومی به دست میآید این موارد با کار مورخان سازگاری ندارد؛ بنابراین باید در اینجا بحث مفهوم را مشروط کرد. بهطور خاص نظریههایی که در علوم سیاسی تعمیمی هست که شمول فراوانی دارند و دایرهی وسیعی را در خود جای میدهند این موارد با روایت مورخان سازگاری ندارد. مورخان به این معنی به نظریهپردازی قائل نیستند، اما به معنی اینکه الگوهای خاصی را در شرایط تاریخی خاص، در شرایط زمانی و مکانی خاص میان پدیدهها پیدا کرد و بر اساس آنها فهمی را ارائه داد قائل به این هستند. بنابراین من دفاع میکنم از اینکه امور تاریخی اموری هستند که از خاصبودگی به این معنا در سطح هستیشناختی برخوردار هستند. با تکیه بر همین امر میشود مفهوم ساخت، اما نه آنچنانکه در علوم سیاسی تعمیمی ساخته شده است. بر اساس اینها الگوهایی برای تحلیل آنچه که در میان پدیده میدهد، میشود ساخت، اما نه آنچنانکه در علوم سیاسی تعمیمی از آن به نظریه یاد میشود و دایرههای وسیعی را دربرمیگیرد.
نظر شما